۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

شامِ ویژه

شامِ ویژه ام امشب موزاییک با طعم آفتاب است.
درخت پلو با گوجه سبز هم هست
ببعی هایِ دریاییِ ذهنم را دايم اینور و آنور می برم تا ناپدیدشان کنم
اما از اسکلت ماهی ها متنفرم.
من ماهی هایِ زیادی را می شناسم.
من خوابم می آید و تاکنون چند بار هم خواب تو را دیده ام
 این نشـءگی دهنِ مرا لق می کند.
یارو لهجش هم عوض می شه.
اونقدر دارم فرو می رم تو خودم که می سوزم
احساس می کنم هیچ اسمی دیگه بهم نمیاد.
 جورابایِ پشمیِ جدیدم رو دوست دارم.
حال پاهامو بهتر می کنه
و پای حالامو هم همینطور
خرچنگ های نارنجی روی پاهایم جابه جا می شوند اما من ناپدیدشان می کنم.
دیشب با من در یک مهمانی شناور بودی.
پاهای من به تو نیز تعلق دارد
و این فقط یک خایه مالیِ ساده نیست.
در بازدمی به عمق شلوارم به دروغِ بزرگی می اندیشم که صبح زود آنرا زیر خایه هایت دیدم.
شامِ ویژه ام را جویده ای و به دهانم ریخته ای
طعم وجودت را می داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر